مارمولک ايرانی

 

فيلم "مارمولک" بيش از آن پيامی که برای بينندگان در بر داشته باشد سر و صدا کرد و بالاخره تحت فشار خشک انديشان جزم گرا از پرده های سينما طرد شد.

اضافه گويی بی حاصلی خواهد بود اگر درباره ابعاد اجتماعی چنين فيلمی قلمفرسايی شود. کافی است به اشاره بگوئيم که "مارمولک" گونه ای از باور عمومی درباره نقشی که روحانيت در جامعه ايفا می کند را با ابزار تصوير سينمايی بيان می کند، باوری که نه تازگی دارد و نه دارای چنان ژرفايی است که بتوان بدرازا درباره آن سخن گفت. تازگی ندارد، چراکه اين باور درباره نقش روحانيت مختص دوران جمهوری اسلامی و قدرت گرفتن روحانيت و نقشی که در تمام زوايای زندگی اجتماعی ايفا می کنند نو نيست. ردپای آن را می توان در پهنه تاريخ ايران اسلامی جستجو کرد و آن را در همه شواهد فرهنگ عامه يافت. بدعت هم ندارد، زيرا نه بر ساحت های ناشناخته ای قدم گذاشته و نه با زاويه ديدی نوين به روحانيت نظر انداخته است. اين فيلم نه در شکل و نه در مضمون و محتوا توآور است. در تاريخ سينمای ايران با آثار برجسته ای آشنائيم که هم در ارائه سبک نوين پيشتاز بوده اند و هم تصويرگر روندهايی بوده اند که در بطن جامعه در حال جوش و خروش بوده است.  فيلم های رئاليستی سال های 50 در ايتاليا که بيانگر بی آرايش واقعيت اجتماعی در اين کشور بود و فيلم های سال های 60 در فرانسه(فيلم نووار) که زوايای جديدی را بر نگاه دوربين گشود سرمشق اين فيلمسازان بود. مارمولک را نميتوان از اين دسته فيلم ها بحساب آورد.اين فيلم درکنار فيلم "اجاره نشين ها" که سالها پيش از اين به اکران در آمد فيلمی کمدی است. کمدی عموما مفهومی انتقادی است، خنده ای ويرانگر و بقولی "وداعی شاد با گذشته"(مارکس).

در اين فيلم مرز ميان واقعيت و تخيل مخدوش شده است. نه از برای آنکه صادقانه نيست، بلکه معلوم نيست کجای آن نقد واقعيت و کجا آرزو و آمال فيلمساز است. "مارمولک" دزد فراری که به دنبال "در رويی" است با پوشيدن لباس روحانيت بجای لکه دار کردن آن سيمايی مردمی و انسانی از روحانيت که با غم و درد مردم کوچه و بازار آشناست ارايه می دهد.الگويی می سازد که نه فقط در ميان سياه لشکر فيلم هوادار می يابد و مسجدهای متروک را پر میکند بلکه مورد پسند تماشاچيان هم هست. اين فيلم از روحانيت تقدس زدايی نمی کند بلکه خواهان روحانيتی است که زمينی اند و درد دل مردم را بهتر می فهمند تا همتاهای واقعی آنان.پيام اصلی مارمولک هم شايد هم آشتی دادن روحانيت با مردم باشد که به زعم فيلمساز می تواند جايگاهی برای خود در جامعه دست و پا کند.

حتما بسياری از خوانندگان رمان "دون کاميلو" نوشته جووانی گوارشی را خوانده اند و يا فيلم هايی که با بازی جذاب فرناندل از اين رمان ساخته شده را ديده اند. در اين رمان دون کاميلو، کشيش کاتوليک در رقابت با کمونيست ها می خواست دل مردم را که تازه از جنگ خانمان برانداز دوم جهانی بيرون آمده و دوران فاشيسم را پشت سر گذاشته بودند بدست آورد. اين کشيش نيز معتقد بود راه رسيدن به خدا بيشمار است و به هر دری می زد و به هر ترفند "مارمولک" مآبانه ای دست می زد تا جايی در ميان مردم بيابد.اگر چه زمينه تاريخی اين رمان و فيلم با "مارمولک" کاملا متفاوت است اما بيننده فيلم اخير بی اختيار در بسياری از صحنه ها ، حتی در صحنه های زد و خورد، بياد دون کاميلو می افتد.دون کاميلو هم زمانی که مستاصل از نيافتن راهی برای کمک به مردم با خدای خود و مسيح مصلوب راز و نياز می کرد آرزو می کرد که خدا راهی به او بنمايد اگرچه راهی خلاف و با شيطنت کودکانه ای طلب می کرد که خدا چشم بر خطاهای او فرو بندد. مارمولک هم می گويد هميشه يک راهی هست، اگرچه قرار باشد برای رسيدن به خدا از ديوار همسايه بالا رفت.