جنگ عليه غرب

مصطفی دانش در کتاب خود يادآوری می کند که حميدگل، رئيس سازمان جاسوسی پاکستان زمانی مدعی شده بود که آنها به کمک غرب دست گروه های اسلامی بين المللی را در دست مجاهدين افغانی گذاشته اند تا از آن طريق "ناتوی اسلامی"در مبارزه عليه کمونيسم و اتحاد شوروی ايجاد شود.

يکی از خبرنگاران حاضر در مراسم معرفی کتاب از مصطفی دانش پرسيد آيا نبايد از حکومت حزب دمکراتيک خلق افغانستان اعاده حيثيت کرد و مداخله نظامی اتحاد شوروی را در سايه مبارزه ای که اکنون عليه تروريسم در جريان است طور ديگری ارزيابی کرد؟البته مصطفی دانش پاسخی به اين پرسش نداد ولی گرگور گيزی رهبر سابق حزب سوسياليسم دمکراتيک آلمان گويا ندانسته پاسخی به پرسش اين خبرنگار داد که بنظر من برخاسته از آشنايی با پرسشگر بود و مصرف داخلی داشت و ناظر بر بحث های درونی آنها بود و کاری به فاکت های تاريخی نداشت.در همين جا بگويم که متنی که او برای معرفی اين کتاب تهيه کرده بود مملو از اشتباهات فاحش بود که متاسفانه در اين مراسم جا برای تدقيق آن نبود.پاسخ گيزی چنين بود که انگيزه اتحاد شوروی از مداخله نظامی در افغانستان انگيزه ای امپرياليستی بوده و آنها هم درپی جهانگشايی بوده اند.البته فکر می کنم اين پاسخ هم تيری بوده که خيلی در رفت و اگر اين پرسش را دوباره و در مناسبت ديگری مطرح کنيم حتما از او پاسخ های ديگری دريافت خواهيم داشت.مثلا اينکه تصميم درباره مداخله نظامی در افغانستان يکی از موضوعات بحث طولانی در رهبری اتحاد شوروی بوده است و موافقان و مخالفان آن دلايل فراوانی برای آن ارائه کرده اند و بالاخره به اين نتيجه رسيده اند که می دانند اين عمل کار عبث و خطرناکی است اما موقعيت جهانی اتحاد شوروی به آنان اين اجازه را نمی دهد که يکی از متحدان خود را در برابر مخاطراتی از اين دست تنها گذارند و دانسته پا در تله ای گذاشته اند که آمريکايی ها برایشان پهن کرده اند.

پيروزی انقلاب در ايران و نيکاراگوئه، و کودتا در افغانستان در دوران رياست جمهوری جيمی کارتر روی داد.مشاور منيت ملی جيمی کارتر شخصی بود بنام زبيگنيو برژينسکی.برژينسکی که اکنون يکی از مدافعان قرص و محکم چچن هاست مغز متفکر و سازمان ده اصلی کشاندن گروه های بين المللی مجاهدين به افغانستان در حمايت از مجاهدين افغانی بود.در آن دوران شوروی ها ادعا میکردند مجاهدين افغانی پول و مهمات از امريکا می گيرند،غربی ها منکر می شدند.ادامه داستان اکنون روشن تر از آن است که نيازی به پرداختن به آن باشد ، اما دو نقل کوچک از برژينسکی درباره موضوع بيفايده نيست.

روزنامه فرانسوی "نوول ابزرواتور"بتاريخ 15 ژانويه 1998 از برژينسکی پرسيد"زمانی که شوروی ها لشگرکشی خود را با مداخله پنهان آمريکايی ها توجيه می کردند هيچکس حرف آنها را باور نمی کرد .اما اين ادعا دارای هسته درستی از واقعيت بود . آيا امروز از کار خود نادم نيستيد؟.برژينسکی پاسخ می دهد:چی چرا نادم باشم؟اين عمليات پنهانی ايده ای بسيار عالی بود.نتيجه آن اين بود که روس ها در تله افغانستان افتادند. انها در اين تله افتادند و شما از من می خواهيد که ابراز ندامت کنم؟در همان روزی که شوروی ها رسما وارد مرزهای افغانستان شدند من متنی با چنين مضمونی به کارتر نوشتم، ما اکنون فرصت آن را داريم که جنگ ويتنامی برای شوروی ها دست و پا کنيم.مسکو جنگ ده ساله تحمل ناپذيری برای رژيم را از سر گذراند، جنگی که به بی ايمانی و بالاخره به فروپاشی امپراطوری شوروی ها انجاميد.

نوول ابزرواتور در ادامه می پرسد آيا شما پشيمان نيستيد که در کنار بنيادگرايان اسلامی قرار گرفتيد و به تروريست های بعدی اسلحه داديد و راهنمايی شان کرديد؟

برژينسکی پاسخ می دهد:چه چيزی از منظر تاريخ جهانی مهم تر است؟طالبان يا سقوط امپراطوری اتحاد شوروی؟ چند اسلام گرای عصيان زده يا آزادی اروپای مرکزی و پايان جنگ سرد؟

البته اين پاسخ مربوط می شود به سال 1998 . اکنون در سال 2004 شرايط بکلی فرق کرده و بسياری از سياستمداران جهان که در سال 1989 در پوست خود نمی گنجيدند و از فروپاشی ديوار برلن پايکوبی می کردند اکنون در حسرت دوران با ثبات جهان زانوی غم به بغل گرفته اند زيرا نمی دانند اين بار آمريکايی ها برای مقابله با "اسلام گرايان عصيان زده"به چه حربه خانمانسوز ديگری دست خواهند يازيد.

"جنگ عليه غرب"مصطفی دانش انتشارات هوفمان اوند کامپه،آلمان