ايران نيچه و نيچه آشوری

 

آقای داريوش آشوری اخيرا سايت اينترنتی اختصاصی خود را براه انداخته است و در آغاز مجموعه ای از مقالات اخير خود را که در سايت های ديگر عرضه شده بود در اين سايت جای داده است. از آنجايی که علاقه خاصی به نوشته های آقای آشوری داشته و دارم و بويژه "هستی شناسی حافظ" او را يکی از بهترين کتاب های تحقيقی يک ايرانی می دانم برخی از مقالات او را که تاکنون نخوانده بودم با علاقه خواندم. مقاله نسبتا بلند او درباره "فرديد" را هم خواندم. اما مقاله ای که توجه مرا بخود جلب کرد مقاله ای بود که آقای آشوری برای فرهنگ بزرگ ايرانيکا درباره "نيچه و ايران" سالها پيش نگاشته و اکنون ترجمه انرا به قلم توانايش در اين سايت در دسترس علاقمندان قرار داده است.

اينکه ايرانيان، همانند همه مردم جهان با افتخار ردپای فرهنگ خود را در تاريخ و جغرافيای جهان می جويند نه عجيب است و نه غريب. شايد برای بسياری جالب باشد که بدانند چرا نيچه، اين متفکر برجسته آلمانی، گفتارهای خود را از زبان زرتشت ادا کرده و چه قرابت فکری و احساسی ميان او و زرتشت تاريخی وجود داشته است. اينها پرسش هايی است که پژوهشگران فرهنگ و علوم انسانی خود را با آن مشغول می سازند و آقای آشوری هم در اين مقاله به آن پرداخته است.

اما علاقه ما به يافتن اين ردپاها به همين جا ختم نمی شود. بايد دانست فرهنگ کهنسال ايرانی منشا کدامين اثر در تاريخ بوده است و مباهات ما به اثرگذاری تاريخی در فرهنگ جهانی در چه چارچوبی قابل رويت است. برای نمونه ايرانيان به حق بر خود می بالند که در تاريخ 2500 ساله و بيشتر اين سرزمين هرگز اثری از کشتارها و مخاصمات قومی مشاهده نشده است و يا اينکه کورش کبير قوم يهود را از اسارت رها ساخت. بخشی هايی از اين تاريخ اسطوره و بخش هايی از آن واقعيت تاريخی است. اما برای اينکه به موضوع اصلی يعنی نيچه و ايران باز گرديم آنچه که واقعيت است "و چنين گفت زرتشت" است و آنچه که بعضا اسطوره است برداشتی است که نيچه از زرتشت تاريخی و سرنوشت يونان و روم و ايران و رابطه آنها بدست می دهد.

آقای آشوری که کتاب های نيچه را به فارسی برگردانده است لزوما آشنايی گسترده ای با اين آثار دارد و گرنه او را "دانشوری درخشان" و "چالاک انديشه" که به فرهنگ های باستانی نيز آشنايی داشت نمی خواند.آقای آشوری گويا در ستايش خرد آسيايی در برابر عقل باوری مدرن با نيچه هم عقيده است که در مقاله خود از آن ياد می کند.شکی نيست که نثر فاخر نيچه را کسی می بايست به فارسی برگرداند که در اين کار همسنگ او باشد و آقای آشوری بارها ثابت کرده است که در اين کار استاد است. اما اشکال کار در اينجاست که نثر شاعرانه نيچه فقط فرهنگ دوستان را به تحسين وانداشته است بلکه گفتارهای او در همين "و چنين گفت زرتشت" و ديگر آثار در تاريخ انديشه معاصر جبهه بندی هايی را موجب شده است و تداوم آن در سياست اثرات شومی برجای گذاشته است. شگفت انگيز است که اصحاب اين متفکر گرانمايه که در ژرفای تفکرش ترديدی نيست کودکی مظلومانه ای را برای او قائلند اما چنين اوانس هايی را به ديگران نمی دهند. شکی نيست همان تازيانه هايی را که نيچه بی رحمانه بر پيکر فرهنگ اروپای مسيحی وارد می سازد می توان بر پيکر انديشه های او وارد کرد و عذاب وجدانی حس نکرد. نه انديشه حيطه رعايت موازين اخلاقی و وجدانی است و نه نيچه ضد اخلاق سزاوار آن. اما گذشته از اين در مقاله آقای آشوری جای ان بود که در کنار ذوق زدگی از اينکه نيچه ده بار نام ايران را برده است گريزی به انديشه او زده می شد تا خوانندگان فرهنگ ايرانيکا بدانند چه کسی تن خود را به تن ايران مالانده است.هنوز هم برخی از ايرانی ها با افتخار خود را از نژاد آريايی می دانند و با آلمانی ها دعوا دارند که کدام يک در آريايی بودن اصيل ترند.

نقد مدرنيته در ميان انديشمندان ضد تاريخگرا "مدرن" است اگرچه آنها خود را پست مدرن می دانند. شوپنهاور و نيچه ار پيش کسوتان اين نقدند.نيچه در نقد فرهنگ مردن اروپا "تحليل های باريک بينانه ای" بدست داده است اما با اين تفاوت که فرهنگ و اخلاق منحط بورژوايی را به جای فرهنگ و اخلاق فی نفسه گرفته است و مرگ آن را اعلام کرده است. او برای فرار از اخلاق به زيبايی شناسی پناه می برد چرا که آنرا فطری تر و سازگارتر با روح سرکش و وحشی بشری می داند.در همين "و چنين گفت زرتشت" است که او تکامل انسانی را نه فقط در اعتلای فکری و اجتماعی او بلکه در تکامل جسمی او می دانست و می خواست داروينيسم اجتماعی را زنده کند.برخی ها تا انجايی پيش می روند که ادعا می کنند از "و چنين گفت..." نيچه تا اردوگاه های مرگ نازی ها فاصله زيادی نيست و نيچه را در تدارک فکری آن سهيم می دانند. جدال او با مسيحيت جدال فردی است که عميقا معتقد به آن است و خود را "مصلوب" می داند. نيچه که زبان شناس تاريخی زبان های يونانی و لاتينی است و به فلسفه يونان آشنايی کامل داشت و در خانواده مذهبی پروتستان متولد شده بود بخوبی می دانست که مسيحيت عميقا از نوافلاطونيان تاثير پذيرفته و تداوم آن است و گسستی که تفاوت کيفی ميان آن دو ايجاد کرده باشد به چشم نمی خورد. توماس مان در"فلسفه نيچه در پرتو تجربه ما" چنين می گويد که با همه اختلافی که نيچه با سقراط داشت چيزی که موجب آشتی او با سقراط می شد جام شوکرانی بود که سقراط سر کشيد پايانی که آن تاثير سترگ را بر يونان و افلاطون بر جای گذاشت.و مانند آن نيچه با همه دشمنی و کينه ای که نسبت به مسيحيت تاريخی از خود بروز داد عيسی مسيح را از تيرهای اين کينه مصون داشت چرا که  به پايان او و مصلوب شدنش در اعماق وجودش عشق می ورزيد. توماس مان در جای ديگری از همين نوشته در پاسخ نيچه که گفته بود زمانی که سقراط و افلاطون شروع به دم زدن از حقيقت و عدالت کردند ديگر يونانی نبودند بلکه يهودی شدند نوشته است همين قوم به شکرانه پايبندی به اخلاق بود که فرزند زندگی شدند و قرن های متمادی پا بر جای ماندند و يونانی های هنرمند بزودی از صحنه دنيا محو و ناپديد شدند.(از "و چنين گفت زرتشت، نيچه، بخش پايانی، مقاله توماس مان "فلسفه نيچه در پرتو تجربه ما" انتشارات اينزل، کتابهای جيبی1976 نقل به معنی)

می توان هنوز صفحات متعددی را دراين باره نوشت و اين هنوز نقد آثار نيچه نيست، نقدی که با انتشار اين آثار به زبان فارسی انجام آن ضرور بنظر می رسد، چرا که در جامعه ای که در حال از دست دادن قطب نماهای مانوس فکری و عقيدتی است  و بدنبال جانشين هايی برای آن است پذيرش بی انعکاس ذهنی آثار نيچه، مانند هر اثری از اين نوع خود منشا بد آموزی های ديگری خواهد شد که بازبرای جامعه مصيبت بار خواهد شد.نيچه وارد تاريخ شده و تاريخ ساز بوده است. بعضا تاريخی شوم و بی جهت نيست که او خود را پر ادبار می خواند. توماس مان در همين نوشته گفته است که چنانکه درباره سنه کا هم گفته اند  بايد به حرف های نيچه گوش فرا داد اما نمی توان به او باور آورد.

از قلم انداختن بعد تاريخی نوشته های نيچه و بدست فراموشی سپردن تاريخی که "زرتشت" نيچه خلق کرده و از خود برجای گذاشته است آب در آسياب مد روز شدن متفکرانی ريختن است که روح آثار آنان بدون شناخت متن خلق آن قابل درک نيست.

از آقای آشوری انتظار می رفت درچنين اثر ماندگاری چون فرهنگ ايرانيکا که گويا ترجمه فارسی سه جلد نخست آن نيز اکنون در ايران در دسترس است به اين جنبه از اين وظيفه نيز می پرداخت.