رفورم در برابر انقلاب....

ريک وولف

جناح های گوناگون ليبرال های آمريکايی، از نوع چپ ، راست و يا ميانه همواره با استناد به واقع بينانه بودن رفورميسم در صدد توجيه آن برآمده اند.آنها چنين می گويند که "در شرايط کنونی چيزی جز اصلاحات محدود امکانپذير نيست. آنها اصرار بر آن دارند که مطالبات اساسی "انقلابی" در راستای دگرگونی های اجتماعی با مقاومت پيروزمند دستگاه سرمايه داری روبرو خواهد شد ، مورد حمايت توده های مردم قرار نخواهد گرفت، علاوه بر آن اعلام اين مطالبات اقدامی تحريک آميز،نابخردانه و خيال پردازانه ای است که بسود ارتجاع راست گرا تمام می شود.اما بر عکس، اصلاحات و رفورم است که شانس پيروزی دارد و موجب بهبود واقعی زندگی مردم می شود.رفورميست ها موفق به کاهش بيکاری ، افزايش دستمزدها، بهبود شرايط کاری، کاهش تبعيضات نژادی و جنسی، و افزايش فرصت های آموزشی و تامين مراقبت های بهداشتی و درمانی شده اند، و وضعيت مسکن را بهبود بخشيده اند.آنها درباره دستاوردهای رفورم ها گزافه گويی می کنند و آن را شاهد مثالی می گيرند برای اثبات آنکه رفورم واقع بينانه بوده و هست و انقلاب چيزی جز وهمی خطرناک نيست.

 

پس بدين ترتيب ليبرال ها و حتی بسياری از راديکال ها در طول قرن گذشته به مبارزه برای انجام رفورم ها ادامه داده اند و مطالبات انقلابی را برای پايان دادن به استثمار به معنای مارکسيستی اش را از برنامه های خود حذف کرده اند.يعنی آنها از مطرح کردن اين خواست زحمتکشان که کارگران در هر شرکتی که کار می کنند دريافت و توزيع اضافه ارزشی را که توليد کرده اند و يا ارزش افزوده ای که از هر گونه فعاليت اقتصادی بدست می آيد ، و يا اگر بخواهيم با زبان شرکت ها سخن گفته باشيم، سودی که عايدشان شده است بعهده بگيرند سرباز زده اند.. مطالبات انقلابی که کارگران بر مبنای آن حق دارند صاحب کار خود باشند و تضاد ميان کارگر و سرمايه دار از بين برود مورد تمسخر و تحقير رفورميست ها قرار گرفته است.سود های کلان می بايست در دست سرمايه دار باقی بماند؛ برای آن که گويا از محل آن هزينه های اصلاحات تامين می شود.

در نتيجه تضعيف جنبش چپ و کارگری در آمريکا که ما در سال های گذشته شاهد آن بوده ايم، رفورميسم برای خيلی ها سقف انتظاراتی است که ما می توانيم داشته باشيم، حتی اگر تحقق آنهم امکانپذير باشد.بنظر آنها اهداف انقلابی اکنون غير واقع بينانه تر از گذشته است.اما اگر دقيق شويم خلاف آن اثبات می شود. طنز قضيه در آنست که دولت بوش با عملکرد خود خلاف ادعای آنان را به اثبات می رساند.

از دوران رکود اقتصادی بزرگ سال های بيست به اينسواصلاح طلبان در آمريکا بدنبال افزايش دستمزدها و کمک هزينه های دولتی که سياست "نيو ديل"(پيمان جديد) و دولت رفاه  را تشکيل می داد بوده اند.اگرچه انها موفق به کسب بسياری از رفورم ها نشدند، اما همان ميزان هم کافی بود تا تائيدی باشد بر موفقيت سياست های رفورميستی شان. به زعم انان اين رفورم ها نتيجه خود را می داد. منتقدان انقلابی آنان بر دو نکته انگشت می گذاشتند.نخست انکه آنها ادعا می کردند اين يک فاجعه استراتژيک است ،که برای انجام رفورم هايی پيش پا افتاده و معمولی نتوان به بسيج توده ای دست زد، در حالی که  يک برنامه انقلابی می تواند با حمايت عظيم مردم روبرو شود و به يک جنبش انقلابی فرارويد. و نکته دومی که آنها بر آن اشاره می کنند و هشدار می دهند اينست که تا زمانی که اصلاحات انجام شده بسود کارگران تمام می شود چپ ها از صدمه زدن به مبانی نظام سرمايه داری توليد عاجزند و سرمايه داران بزودی به پاتک دست خواهند زد و حتی نتايج اصلاحات را هم نابود می کنند. سياست دولت بوش برهانی است بر نکته دومی که انقلابيون متذکر می شوند .نيروهای حامی بوش با گام های خسته گی ناپذير و استوار عليرغم پاره اشتباهات (چون يورشی که سال گذشته به بيمه های اجتماعی آوردند) اصلاحات را بازگشت پذير کرده اند و حتی برنامه های ديگری برای بازگشت دادن رفورم ها در راه است. مخالفت های اجتماعی عليه برنامه بازگشت دادن اصلاحات چنان ضعيف و پراکنده است که از تاثير گذاری عاجز مانده است و تنها کاری که از دستش بر می آيد اينست که از آهنگ آن بکاهد.

افزايش نابرابری ها ی ثروت و درآمدها در امريکا از سال 1975 به اين سو، بر بنيان صعود سودهای سرمايه داران  در برابر دستمزدهای کارگران دو تاثير کليدی به همراه داشته اند.کارگران برای حفظ و بهبود است سطح زندگی خود مجبور بوده اند چند جا و ساعات بيشتری کار کنند و انبوهی قرض بالا بياورند. کوفتگی و از پا افتادگی ناشی از آن و ترس های مالی خانواده های کارگر انرژی ، منابع و سازمان هايی که می بايست برای حفظ و حراست از دستاوردهای پيشين اصلاحات بکار آيد را بهدر داده است. در همان حال سودهای کلان سرمايه داران را قادر ساخته و در موقعيتی قرار داده تا با اعتماد به نفس و انگيزه ای نو به جنگ بسياری از رفورمهای 75 سال اخير بروند و آنها را ملغی کنند.

امروز زير علامت سئوال بردن رفورميسم عين واقع گرايی است. تاريخ در بحث رفورميسم در برابر انقلاب داوری می کند.بدين خاطر جنبش های اجتماعی که بدنبال اصلاحات هستند بايد انجام دگرگونی انقلابی به مثابه ابزار ضروری برای تضمين رفورم های تحقق يافته را به ليست مطالبات خود بيافزايند.در غير اين صورت کارگران و زحمتکشان آن اعتماد بنفسی را که لازمه جنبش های اصلاح گرايانه است باز نخواهند يافت.ديری نخواهد پائيد که تلفيق رفورم و انقلاب  در يک استراتژی سياسی برای دگرگونی های اجتماعی به يک امر بديهی مبدل خواهد شد.اين پيوند به تنها موضع واقع بينانه چپ تبديل خواهد شد.

 

ريک وولف، استاد اقتصاد دانشگاه آمهرست مساچوست

نقل از مجله "مانتلی ريويو"