زمستان اصلاحات  در ايران؟

 

اکنون وارد دومين هفته تحصن نمايندگان مجلس شورای اسلامی در اعتراض به عملکرد هيات های نظارت بر انتخابات مجلس شورای اسلامی و حذف هزاران تن از نامزدهای انتخاباتی توسط اين هيئت می شويم. عليرغم آنکه علی خامنه ای به شورای نگهبان توصيه کرده است که بررسی مجددی درباره افرادی که در گذشته صلاحيتشان تائيد شده صورت گيرد ،  نمايندگان متحصن اعلام کرده اند به تحصن خود تا تضمين آزادی انتخابات ادامه خواهند داد. چنانکه پيداست مذاکرات پشت پرده برای يافتن راه حل هايی که مورد قبول طرفين باشد به نتيجه مطلوب و مقبول نرسيده و از سوی ديگر موج اعتراضی به عملکرد جناح اقتدارگرا از صحن مجلس به زوايای جامعه نرسيده و مردم نوعی بی اعتنايی معناداری را از خود بروز می دهند.

عملکرد بی سابقه نمايندگان مجلس شورای اسلامی در چشم نظاره گر افکارعمومی جهان هم مبين نوعی دست و پا زدن های غريق و فرياد در کويری خالی از سکنه تعبير شده است. اخگر اين مبارزه آتشی در خرمن مردم در انتظار نيفروخته و دير يا زود سوسوی آن به خاموشی خواهد گرائيد.

مطبوعات اروپايی در کنار اعلام همبستگی های پارلمان ها با متحصنين، انگيزه های مختلف نمايندگان مجلس شورای اسلامی و واکنش های نيروهای سياسی و نيز مردم را مورد تفسير قرار داده اند و بعضا به نتايجی رسيده اند که قابل توجه است. روزنامه های ليبراسيون(پاريس) و فرانکفورتر روند شاو(فرانکفورت، آلمان) تفسيرهايی را چاپ کرده اند. هفته نامه انگليسی اکونوميست نيز در اين رابطه اظهارنظر کرده است.

چنانکه اعلام شده است آلمان اکنون بزرگ ترين طرف تجاری يران است. با وجود آنکه مقامات نزديک به دولت تهديد کرده اند که در پيش گرفتن سياست های شبه کودتايی می تواند پيامدهای منفی برای اين مناسبات در بر داشته باشد و تمام تلاش های اين کشور را در راستای تخريب ديوارهای بی اعتمادی و کسب اعتماد بين المللی نقش بر آب سازد و راه بازگشت ايران را به جامعه جهانی با بن بست مواجه کند، اما چنان که بنظر می رسد اين اقدامات با واکنش های عملی مواجه نخواهد شد.

اروپايی ها سياست خود را بديلی در برابر سياست امريکايی ها تلقی می کنند  و هدف از آن انجام اصلاحات ضرور در کشورهای اسلامی منطقه خاورميانه اعلام کرده اند که به يک نظام سياسی مبتنی بر صلح و همکاری برای رفع تنش های موجود نيازمند است. آلمانی ها انتظار دارند که وقايع حساسی که در اين روزها در تهران روی می دهد و سمت گيری نوين در سياست داخلی ايران را در بر دارد موجب وخامت اوضاع و شکست اين سياست نگردد. چرا که پيروزی اقتدارگرايان در تهران می تواند نه تنها در بعد داخلی بلکه در ابعاد بين المللی نيز برتری استراتژی مورد پسند آمريکا را در پی داشته باشد. در همين رابطه بی نياز از تکرار نيست که در تهران جناح های اقتدار گرا در محاسبات خود جای ويژه ای را برای مذاکره مستقيم با آمريکا برای خود باز کرده اند و لاس زدن های خود را با اتحاديه اروپا به مثابه وسيله ای برای دست يافتن به هدف نهايی و آن همانا برقراری رابطه مجدد با آمريکا می دانند، اما اينبار طرف مذاکره با آمريکايی ها خودشان خواهند بود نه دولت منتسب به اصلاح گرايان. اختلال در کوشش کلينتون برای مذاکره با خاتمی نيز در همين رابطه قابل بررسی است.

در اتحاديه اروپا عليرغم آنکه دغدغه خاطر محسوسی را درباره سرنوشت اصلاح طلبان به نمايش می گذارند، اما چنان که پيداست نمی خواهند تمام ورق های بازی خود را در بازی ديپلماتيک يکباره در حمايت از اصلاح گرايان بسوزانند. استقبال فرانسوی ها از حسن روحانی، که ژست رئيس دولت در انتظار را بخود می گيرد، نشانگر آن بود که آنها به اين نتيجه رسيده اند که فصلی در سياست ايران به پايان خود رسيده است و فصل نوينی با بازيگران جديدی آغاز می شود . اين استقبال نشانه اعلام آمادگی برای گام گذاردن در اين راه بود. روزنامه ليبراسيون با چنين زمينه فکری است که بدرستی می پرسد آيا شيراک محمد خاتمی و جنبش اصلاحات ايران را به خاک سپرده است؟

هفته نامه انگليسی اکونوميست هم مقاله شماره جديد خود تحصن نمايندگان اصلاح طلب را آخرين بارقه اميد می شمارد و يادآور می شود که "رد گسترده صلاحيت ها نشانه اعتماد به نفس تازه ای است که محافظه کاران يافته اند" و می افزايد آنان"سعی کرده اند حتی در سياست خارجی گوی سبقت را از اصلاح طلبان بربايند و اين موضوع در جريان سازش ايران با درخواست های بين المللی برای معلق کردن برنامه های هسته ای اين کشور جلوه گر شد".

 

چنانکه پيداست ناظران خارجی در ارزيابی های بد بينانه خود نسبت به نتايج اين تحصن و سرنوشت اصلاح طلبان متفق القولند. هفته نامه اکونوميست از قول يکی از نمايندگان (يوسفيان) چنين نوشته بود که زمانی که همه تهديدها به سازش های بی حاصل بيانجامد و هر تهديد به استعفا بلافاصله پس گرفته شود نمی توان انتظار نتيجه مثبتی از اين شيوه مبارزه را داشت.

 

اما در اين ميان روزنامه برلنی "تاگس اشپيگل" در صفحه "ديدگاه ها"ی خود مقاله ای را به چاپ رسانده است که در صراحت جايی برای گله خالی نمی گذارد و تحولات اخير را قطعی  ولی مقطعی می داند.

در اين مقاله چنين آمده است که "آيا در ايران کسی به اصلاح طلبان نيازی دارد؟"

در ادامه می خوانيم:"مردم ايران از رئيس جمهور خود محمد خاتمی، که سرکرده اصلاح طلبان بود مايوس شده اند و بدين خاطر نيز تحصن نمايندگان مجلس عليه محافظه کاران از کوچک ترين حمايت مردمی محروم مانده است. حتی دانشجويان تهرانی نيز که در صف مقدم جنبش گشايش فضای سياسی حضور داشتند آماده انجام حرکت اعتراضی نيستند. ...

"بهار اصلاح طلبان در ايران سپری شده است. حتی در اروپا  از مدتها پيش به اين نتيجه رسيده اند که نيروهای پيشرو جنگ قدرت در تهران را باخته اند.

زمانی که آلمان، فرانسه و بريتانيا ابتکار خود را برای نظارت بر برنامه های هسته ای تهران آغاز کردند، حسن روحانی ، دبير شورای امنيت ملی... طرف صحبت آنان بود. زيرا در حين مذاکرات معلوم شده بود که آخوندهای حاکم برنامه های هسته ای را تحت نظارت دارند نه دولت اصلاح طلبان.همين اخيرا هم فرانسوی ها استقبال گرمی از روحانی کردند. او حتی در مجلس سنای اين کشور اجازه سخنرانی يافت. محافظه کاران در مراجع بين المللی جايی برای خود باز کرده اند و اصلاح طلبان در خانه شان تنها مانده اند.

نظام سياست برآمده از انقلاب ايران پس از گذشت 25 سال به انتهای استعداد رشد خود رسيده است. شورای نگهبان قانون اساسی خمينی با حق وتوی خود در برابر همه مصوبات مجلس راه را بر هر گونه گشايشی می بندد. عقب نشينی محافظه کاران در سال های اول رطاست جمهوری خاتمی وجود اين مکانيسم را پرده پوشی می کرد. اين فشار متقابل و غير رسمی مردم کوچه و بازار وزنه ای بود در برابر قدرت رسمی ملاها. اما اکنون مردم مايوس گشته اند چرا که اصلاح طلبان به سازش های بيشماری با محافظه کاران تن داده اند. خاتمی هم در نهايت آن انقلابی نبود که انتظار می رفت باشد. او با مانورهايش، شور نسل جوان را از مبارزه با محافظه کاران از انان ربود و با اينکار اميد  به پيروزی را از دستشان گرفت.

شکست تدريجی و خزندهُ اصلاح طلبان عقب گردی فقط برای ايران نيست. ضربه ای است برای کل منطقه. چرا که ايران می توانست به نمونه ای تاريخی برای آن باشد که تمدن های اسلامی راسا قادر به نوسازی خويشند، بدون آنکه به الگوبرداری از نمونه های غربی نيازی داشته باشند. در بهترين حالت ايران می توانست به مدلی برای مدرنيته اسلامی تبديل شود.

در هيچکدام از کشورهای خاورنزديک چنين مباحثه آزاد و گسترده ای پيرامون سازگاری اسلام و مدرنيسم صورت نگرفته است. کتاب هايی از نوع کتاب ناصر حميد ابوزيد که در مصر به شرک محکوم شده است در بسياری از کشورهای عربی ممنوع الانتشارند. اما در قم، قلعه تسخيرناپذير محافظه کاران شيعی خريداری شده و ميان طلاب به بحث گذاشته شده است. در هيچيک از کشورهای اسلامی خاور نزديک مردم، حتی زنان به حد ايران از آموزش برخوردار نشده اند. در هيچ جايی در منطقه پيش شرط ها و زمينه های روشنفکری برای تکامل اسلام به حد ايران پيشرفته نيست. در هيچ کدام از کشورهای استبدادی منطقه به حد ايران روزنامه های اپوزيسيون چاپ نمی شوند. حتی اگر راستگرايان انها را بزودی توقيف می کنند. و هيچکدام از کشورها جذابيت ايران را در ميان کشورهای اسلامی نداشته اند.

بدين ترتيب مانع تراشی های نيروهای محافظه کار فقط بد شانسی و فاجعه ملی ايرانيان نيست. ترمز کننده فرهنگ اسلامی است و انان را از امکان گام گذاشتن مستقلانه در راه تکامل بسوی عصر جديد محروم می سازد.

تحول و يا انقلاب. در ايران مسئله هميشه بدينصورت بوده است. آيا حکومت الهی در ايران بخودی خود قابل اصلاح است يا بايد انرا بزور از بين برد. راهی که خاتمی در پيش گرفت راه تحول تدريجی بود. او از درون نظام برخاسته بود و می خواست تا حد ممکن انرا حفظ کند. اما حتی اين اصلاح طلب با نرمش بسيار هم در چشم ملاها جسور بنظر می آمد. چنانکه مشاهده می شود حکومت الهی در ايران عبرت پذير نيست. پس آيا تنها راه انقلابی مانده است. جو عمومی در شرايط کنونی نشانی از آن ندارد. برای اين کار قدرت ملاها در دستگاه امنيتی بسيار مستحکم است. اما نسل بعدی قطعا سهم خود را از آينده طلب خواهد کرد."